بسم الله الرحمن الرحیم
من آدم رفیقبازی نیستم. قواعد خاص خودم را دارم در دوستیها و خیلی درگیر روابط دوستانه نمیشوم.
حالا دوست نازنینی که با همه قواعد من، یکی از معدود دوستانم است، مبتلا به کرونا شده. امروز که صدای خسته و گرفتهاش را پشت تلفن شنیدم، دلم خیلی گرفت...
ممنون میشوم برایش حمد شفا بخوانید؛ این تنها کاری است که از دستم برمیآید.
بسم الله الرحمن الرحیم
از اردو آمده بود؛ خسته، کوفته، خاکی، آفتابسوخته...
بعد از مدتها خانواده همسر آمده بودند و من به بچهها قول داده بودم همه شامهای خوشمزه را درست کنم که در کنار خانواده پدری نوش جان کنند...
وسط همه کارها، بردمش حمام؛ خودم سرش را شستم، تنش را لیف کشیدم، قربان صدقهاش رفتم... کی فکر میکردم دوباره بشود که خودم حمامش کنم؟ اگر دستش نشکسته بود که چنین موقعیتی پیش نمیآمد... و چقدر خوب بود این احساس مادری سرشار...
خدایا! تو میدانی که علی را به خاطر تو دوست دارم و به خاطر امامی که نام همه پسرهایش علی بود... میدانی که وقتی حواسش به نمازش، به بندگی تو هست، چقدر محبتش در قلبم بیشتر میشود... خودت نگهدارش باش... میسپارم به تو از چشم حسود چمنش....
پ.ن: چه کسی به ما انسانها حسودتر است از شیطان و دشمنتر است از نفسمان؟!