مثل هوای بهار

گاهی آفتاب... گاهی باران... گاهی رنگین‌کمان...

مثل هوای بهار

گاهی آفتاب... گاهی باران... گاهی رنگین‌کمان...

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

  • ۰۶ آبان ۰۲ ، ۰۷:۴۶ غزه
  • ۰۵ آبان ۰۲ ، ۲۲:۵۶ حاصل

۵ مطلب در آبان ۱۳۹۸ ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

 

در این سالها، یاد گرفته بودم وقتی چت می کردیم و صدایشان را می شنیدم یا تصویرشان را می دیدم، بغض نکنم و عادی رفتار کنم. تلفن اما هنوز سنگینی خاص خودش را دارد. حتی فکرش را که می کنم زنگ بزنم به آقاجون و صدایشان را از پشت خط تلفن بشنوم، اشک هایم چیلیک چیلیک می آیند... انگار تلفن دوری را می کوبد توی صورتت. انگار هی می گوید می دانی چقدر الان از هم دورید؟

دلم برای خانواده ام تنگ شده و هنوز نتوانسته ام زنگ بزنم و بگویم الو سلام مامان/ آقاجون. ما خوبیم. اینجا همه چیز آرام است؛ نگران نباشید.

دلم برای اینکه عکس نان گیسوی پستو یم را برای مامان بفرستم و بنویسم چرا خمیرش می چسبید و مامان بگویند این که خیلی خوب شده که! تنگ شده. 

دلم برای اینکه عکس کیک سیب و دارچینم را بفرستم توی گروه و آقاجون بنویسند نوش جانتان عزیزانم! تنگ شده...

نت را از ما گرفته اند و دلخوشی از راه دور با خانواده ام بودن را...

ای کاش مردم به جای بانک و پمپ بنزین آتش زدن و خسارت زدن به مردمی از جنس خودمان، مسئولان بی کفایت و خائن و دروغگو را به آتش می کشیدند...

طنز نوشت: حالا امشب که قسمت جدید سریالمان پخش می شود و نمی توانیم دانلودش کنیم، چه کنیم؟!

صبا
۲۸ آبان ۹۸ ، ۱۷:۴۸ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۴ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

حالا دیگر یک جوری شده ام که وقت بیماری هم، اگر فرصتی برای استراحت پیش بیاید ولی کارهای خانه بر زمین مانده باشد، نمی توانم استراحت کنم؛ هی به خودم می گویم فلان کار را هم بکنم بعد؛ و خب معلوم است که فرصت استراحت به همین راحتی و زودی از دست می رود.

کاش می شد بیماری از قبل خبر بدهد؛ یک تماس بگیرد و بگوید دارم خدمت می رسم، آمادگی اش را دارید؟

آن وقت ما تند تند لباسهای شسته را تا می کردیم و توی کشوها می گذاشتیم؛ ظرفها را می گذاشتیم توی ماشین (هرچند برنامه های طولانیش فیوز را می پراند)؛ مخزن آب یخچال را پر می کردیم؛ ساک و چمدان و کوله سفر را باز می کردیم؛ لباسهای کثیف را می ریختیم توی ماشین؛ اسباب بازی های بچه ها را می ریختیم توی سبد؛ فایل ورد پایان نامه مان را پی دی اف می کردیم و ایمیل می کردیم برای واحد انتشارات دانشگاه؛ به گلدان هایمان آب می دادیم؛ ریشه های پتوس هایمان را قیچی می کردیم؛ حتی ام کرار و دخترش را یک وعده مهمان می کردیم!؛ بعد در را باز کنیم و به بیماری بگوییم: بفرمایید! قدمتان بر چشم! خیلی خوش آمدید!

صبا
۱۸ آبان ۹۸ ، ۱۴:۰۹ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

همه چیز از یه کلیک اضافه شروع شد. یه کلیک که عکسا رو روی نقشه نشون می داد. نشون می داد که تو هر لوکیشنی چندتا عکس داری؛ بعد دل من راهی شد با نقشه... رفت کربلا، رفت نجف، رفت وان، رفت استانبول... بعد هی رفت و رفت و رفت و رفت و ... (چقدر طولانی بود) تا رسید به نیویورک؛ به فیلادلفیا... 

یه فاصله آبی رنگ خیلی بزرگ بینمون بود... یه فاصله ای که وحشت انداخت توی دلم... به خودم اومدم دیدم اشکام داره از چشمام می جوشه...

 

پ.ن: کافیه کمی قبلترش نشسته باشی تو اینستاگرام عکسای حرم رو دیده باشی؛ عکسای حرم حضرت پدر؛ عکسای  حرم سیدالشهدا ( روحی فداهما). عکسا رو دیده باشی و خاطراتت رو مرور کرده باشی...

کافیه عصر روز شهادت باشه و تو به مرز جنون رسیده باشی از دلتنگی حرم... 

همه چیز دست به دست هم میده تا دلتنگی ببردت به سمت مبدا حیاتت؛ به سمت هدف آفرینشت؛ به سمت وطنت؛ به سمت پدر و مادر راستینت... دلتنگی گاهی پلی میشه برای پرواز... برای اینکه تقلا کنی بندهایی که اسیرت کرده از دست و پات جدا کنی و پر بکشی... گاهی اگه از غم عبور کنی، به وادی آرامش می رسی...

صبا
۱۵ آبان ۹۸ ، ۱۵:۳۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
صبا
۱۵ آبان ۹۸ ، ۰۰:۳۲

بسم الله الرحمن الرحیم

وقتی میاد خونه میگه میشه لباسامو بشوری؟ جدا از بقیه لباسا؟

دلم آتیش میگیره؛ لباساشو میندازم تو ماشین و با خودم فکر می کنم نه حقوق کمی بیشتر، نه حتی تعطیلی بعد از شیفت و چند ساعت بیشتر کنار ما بودن، ارزش این ریسک رو به جون خریدن رو، هرگز، هرگز، هرگز نداره.... تنها چیزی که میتونه توجیه باشه برای پذیرش این ریسک، انجام وظیفه و خدمت به وطنه. چطور بعضیا فکر میکنن شهدای مدافع حرم برای پول رفتن جونشون رو دادن؟؟؟

روزی آیه امروزم از نرم افزار قران گوشی این آیه شریفه است:

الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّـهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ.

با خودم فکر می کنم سید، مصداق این آیه شریفه است... شک ندارم که خدا دوستش داره... شک ندارم دارم با یه شهید زنده زندگی می کنم... شک ندارم دعاهای سحرگاهی استاد پشت و پناهشه...

صبا
۰۵ آبان ۹۸ ، ۱۱:۵۱ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱ نظر