مثل هوای بهار

گاهی آفتاب... گاهی باران... گاهی رنگین‌کمان...

مثل هوای بهار

گاهی آفتاب... گاهی باران... گاهی رنگین‌کمان...

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

  • ۰۶ آبان ۰۲ ، ۰۷:۴۶ غزه
  • ۰۵ آبان ۰۲ ، ۲۲:۵۶ حاصل

بسم الله الرحمن الرحیم

دلم داشت می‌ترکید... نفسم داشت بند می‌آمد و صدای هق‌هق گریه‌ام‌ را باید خفه می‌کردم، مبادا کسی در اتوبوس از حال خرابم خبردار شود...

غروب چهاردهم شعبان یود و ما از کنار سیم خاردارهایی می‌گذشتیم که آن طرفش خاک عراق بود... 

فکر کن اگر ما آن طرف سیم خاردارها بودیم چه می‌شد؟! اگر خودمان را شب نیمه شعبان به کربلا می‌رساندیم چه می‌شد؟!... 

تیر خلاص را آنجا خوردم که پایانه مرزی در تیررس نگاهمان قرار گرفت و ماشین‌هایی که داشتند می‌رفتند آن طرف مرز... چهره آشنای پایانه مرزی که بعدا فهمیدم مرز چزابه بود... به همسر گفتم این شب نیمه شعبان و این هم نزدیک‌ترین نقطه خاک ما به کربلا، بیا نیت زیارت کنیم. همسر هم بلافاصله به مداح کاروان که در حال مولودی خواندن بود منتقل کرد و او شروع کرد به سلام دادن...

 

دل من اما... داشت از چشم‌هایم می‌جوشید و اشک می‌شد و فرومی‌ریخت... الحمدلله علی محبة الحسین...

عید بر صاحب عید مبارک و بر ما که در پناه نامش هستیم...

۰۱/۱۲/۱۷ موافقین ۴ مخالفین ۰
صبا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">