مثل هوای بهار

گاهی آفتاب... گاهی باران... گاهی رنگین‌کمان...

مثل هوای بهار

گاهی آفتاب... گاهی باران... گاهی رنگین‌کمان...

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

  • ۰۶ آبان ۰۲ ، ۰۷:۴۶ غزه
  • ۰۵ آبان ۰۲ ، ۲۲:۵۶ حاصل

سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی

دوشنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۹، ۰۱:۱۳ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

به قاعده کندن چندتا کوه از بحث‌های این روزهای اخیر خسته و کلافه بودم. دلم می‌خواست از همه دور باشم، سر به گریبان خویش بگیرم و چند ساعت، حتی چند روز با خودم و خودم و خودم تنها باشم. چیزی البته به روی خودم نمی‌آوردم؛ لبخند می‌زدم و سعی می‌کردم زندگی به روال عادی‌اش ادامه پیدا کند‌؛ اما... تب مهارنشدنی، شاهدی بود بر حرارت سوزان درون...

صبح رفتم کتابخانه. کمی بین کتابهای قفسه بزرگسال چشم چرخاندم؛ یک کتاب را خودم کشیدم بیرون. بعد به مسئول کتابخانه گفتم کتاب داستان خوب چی دارید؟ این روزها خیلی بحث‌های سنگینی با آدمها داشته‌ام، می‌خواهم یک چیزی بخوانم کمی حال و هوایم عوض شود، از آن فضا بیرون بیایم. کتاب قطور دیگری را هم او کشید بیرون و‌ داد دستم؛ گفت روایتی است داستانی از زندگی مصعب بن عمیر. کتابها را آوردم خانه.

دلم پیش کتاب اولی بود. پیش «پادشاهان پیاده». عصر که همه کارها را کرده بودم و خانه آرام بود، شروع کردم به خواندنش... همسر هم ملحق شد؛ صفحه صفحه خواندیم و توی خودمان بغض کردیم و بغض‌ها صدایمان را لرزاند و ... از یک جایی به بعد نفس من دیگر بالا نمی‌آمد... کتاب را بستم و گذاشتم دلم کمی در این حرارت آرام بگیرد... 

همیشه قصه همین است؛ به یک جایی که می رسم که از دنیا سیر می‌شوم، فقط بعضی مداحی‌ها می‌تواند آرامم کند... فقط یک چیزهایی که وصلم کند به اربعین؛ به کربلا؛ به نجف... بعضی وقتها فکر می‌کنم اگر پارسال سفر اربعین را درک نکرده و از دنیا رفته بودم، کل زندگیم بی‌ثمر بود...

دلتنگی به جانم چنگ می‌زند... مستاصل می‌شوم وقتی به برگزار نشدن پیاده روی اربعین فکر می‌کنم... وقتی به نامعلوم بودن امکان زیارت فکر می‌کنم... اگر خدا نبود، تحمل این صبر چقدر سخت بود؛ اگر کربلا نبود، تحمل زندگی چقدر سخت بود... الحمدلله علی کل حال... چه خوب است که وقتی احساس غربت می‌کنی، خدا دلت را برمی‌دارد می‌برد به وادی اریعین، تا بفهمی اهل کجایی و وطنت کجاست و غربت چقدر بی‌معناست با وجود خوبان خدا....

 

پ.ن: همسرجان! خوبی حرف زدن با تو این است که هم منطقی همه جوانب را در نظر می‌گیری، هم همیشه مسئله را از دید طرف مقابل هم منصفانه بررسی می‌کنی، هم هوای دل مرا داری که نشکند... حتی وقتی نظرت را در مورد مساله‌ای بین خودم و دیگران می‌پرسم که نقشی در آن نداری...مثل یک مشاور امین و مهربان هستی برای من... چه خوب که تو را دارم!

۹۹/۰۴/۲۳ موافقین ۱ مخالفین ۰
صبا

نظرات  (۳)

۲۳ تیر ۹۹ ، ۰۱:۱۹ دانشنامه دفاعی

سینه مالامال درد است ای دریغا مرحمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدارا همدمی

۲۳ تیر ۹۹ ، ۰۲:۳۸ پرستوی عاشق

خدا حفظتون کنه برای هم و سپاه امام زمان (عج)

نشست به جانمان پستتان

پاسخ:
ممنون
۲۳ تیر ۹۹ ، ۱۱:۵۶ آقای مهربان

سلام 

واقعا سخته که به اربعین امسال فکر نکنیم ....

پاسخ:
سلام علیکم
سخت نیست... جانفرساست... مافوق طاقت ماست... ربنا و لا تحملنا ما لا طاقة لنا به... واعف عنا... و اغفر لنا...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">