مثل هوای بهار

گاهی آفتاب... گاهی باران... گاهی رنگین‌کمان...

مثل هوای بهار

گاهی آفتاب... گاهی باران... گاهی رنگین‌کمان...

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

  • ۰۶ آبان ۰۲ ، ۰۷:۴۶ غزه
  • ۰۵ آبان ۰۲ ، ۲۲:۵۶ حاصل

تجربه‌نگاری ۲

چهارشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۸، ۰۸:۴۳ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

امروز بعد از رساندن بچه‌ها، رفتم بنزین بزنم. نمی‌دانم بعد از چند وقت؛ قطعا بیش از ۴ سال! چون از وقتی برگشته‌ایم قم، من بنزین نزده‌ام. همسر همیشه حواسش هست که ماشین را پر تحویلم بدهد. همیشه حواسش به همه چیز هست. این بار هم سفرش طولانی شد و خیالم را راحت کرد که حتی اگر چراغش هم روشن بشود، هنوز کیلومترها می‌رود. ولی من خیالم راحت نشد و حوصله کشیدن اضطراب جدیدی را با خودم نداشتم. 

پمپ‌بنزین اولی خیلی شلوغ بود؛ رفتم دومی که طبیعتا دورتر هم بود... وقتی کارم تمام شد، دلم نمی‌خواست برگردم خانه... دلم می‌خواست همینطور بروم... بزرگراه را ادامه بدهم و بروم... به ناکجاآباد... دلم می‌خواست بروم به جایی که حالم را بهتر کند... کجا؟ نمی‌دانم... نمی‌دانم کجا حالم را بهتر می‌کند... حتی وسوسه حرم رفتن هم غالب نشد...

اسم یکی از درس‌های کتاب هدیه‌های علی در مسیر دجله، در کنار دجله، یک همچین چیزی بود. با خودم فکر کردم من سامرا نرفته‌ام... دجله را ندیده‌ام... کسی که سامرا رفته باشد، دجله را دیده؟ نمی‌دانم...بعد تصویر بحرالنجف جلوی چشم‌هایم زنده شد؛ جان گرفت؛ دلم پر کشید برای نجف... فکر کردم شاید دلم در نجف آرام بگیرد... شاید دلم با دیدن آسمان نجف باز شود... کاش می‌شد آدم پرنده باشد... پر بکشد هرجا که دلش آرام می‌گیرد... بعضی از آدم‌ها پرنده‌اند... وقتی دلتنگ نجف می‌شوند، در نجفند... وقتی هوای کربلا دارند، کربلا هستند... دلشان برای امام رضا ع تنگ می‌شود، سحر زیارت می‌کنند... اصلا آدم‌هایی که سحر دارند، همه چیزشان با آدم‌های معمولی فرق می‌کند...

به هر حال! حالا من برگشته‌ام خانه... زینب یک سال و نیمه‌ام تلاش می‌کند عروسک را با کالسکه‌ای که یک چرخ عقبش کنده شده و در نتیجه نامتعادل است، راه ببرد؛ و من باید خانه را برای آمدن مهمانان احتمالی آخر هفته، مهیا کنم... زندگی کاری ندارد به حال تو! شکم بچه‌ها بی‌حوصلگی مامان سرش نمی‌شود، برسند خانه گرسنه‌اند! اسباب‌بازی های ریخته وسط هال هم خودشان جمع نمی‌شوند! ما مامان‌ها مجبوریم صبح به صبح بی‌حوصلگی‌ها و بی‌قراری‌ها و حال‌های نه‌خوب را بریزیم توی یک‌ کیسه، درش را محکم گره بزنیم و بچسبیم به زندگی! و چه خوب بهانه‌ای هستند بچه‌ها برای زندگی! باید یک یک سال و نیمه شیرین عسلش را توی خانه‌ات داشته باشی که بفهمی چه می‌گویم!!!❤️

۹۸/۱۰/۲۵ موافقین ۵ مخالفین ۰
صبا

نظرات  (۱)

۲۶ دی ۹۸ ، ۱۴:۰۸ پیـــچـ ـک

ما مامان ها اعجوبه های عالمیم و خبر نداریم😊❤💙

سلام

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">