مثل هوای بهار

گاهی آفتاب... گاهی باران... گاهی رنگین‌کمان...

مثل هوای بهار

گاهی آفتاب... گاهی باران... گاهی رنگین‌کمان...

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

آخرین مطالب

  • ۰۷ مرداد ۰۴ ، ۱۳:۱۲ ترس
  • ۲۲ خرداد ۰۴ ، ۱۵:۳۵ غیبت

بسم الله الرحمن الرحیم

چند روز پیش، آقاجون گفتند امروز یه عقد داریم. اول قراره آقای داماد مسلمان بشه بعد عقدشون رو بخونم.

و من پیش خودم فکر کردم، فقط از خامی جوونی برمیاد که آدم به خاطر دوست داشتن دیگری، تغییر عقیده بده... مگه چقدر می‌تونی دیگری رو‌ دوست داشته باشی؟ از خودم پرسیدم من برای عشق انسانی از چه چیزی حاضرم بگذرم و مشخصا جوابی براش نداشتم...

امروز اما، وقتی دونه‌دونه لباساشو از تو ماشین در می‌آوردم که پهن کنم، اشک امونم نمی‌داد و با خودم فکر می‌کردم اگر یه مو از سرش کم بشه... من می‌میرم... عشق، همینقدر غافل‌گیر کننده است... وقتی فکر می‌کنی ازش عبور کردی، یه اتفاقی میفته و می‌بینی دقیقا وسطش وایسادی... 

و الذین آمنوا... اشد حبا لله...

 

 

 

 

 

صبا
۲۴ اسفند ۰۰ ، ۱۴:۳۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

آقای عاشقانه‌ترین واژه‌های دنیا... میلادتان مبارک...

من به قدر نفس‌هایم مدیون واژه‌های شما هستم....

 

 

 

 

پ.ن: عیدی‌ام‌ را گرفتم... خواب زیارت دیدم! خواب دیدم خیابان‌ها و کوچه‌ها را پشت سر گذاشتم و وقتی چشمم به گنبد طلایی امام رضا(علیه‌السلام) افتاد، وقتی سر گذاشتم روی ستون ورودی حرم آنقدر گریه‌ کردم، آنقدر عمیق و واقعی و از ته‌ دل گریه کردم که همه دلتنگی‌هایم جایشان را به آرامش دادند... همه ابرهایی که این چند روز در آسمان دلم بودند، آنجا باریدند؛ حتی توی خواب حواسم بود که بچه‌ها و مادرم و عزیزی دیگر کنارم هستند، ولی به هیچ‌کس کاری نداشتم و بی‌خجالت، بلند بلند گریه می‌کردم. تمام راهی را که پیاده رفتیم آرام گریستم، آن‌طوری که فقط شانه‌هایت تکان می‌خورند؛ ولی وقتی رسیدیم... دیگر هیچ برایم مهم نبود که کسی گریه‌ام را، ضجه‌ام را نبیند و نشنود... کاش بیدار نمی‌شدم... 

صبا
۱۷ اسفند ۰۰ ، ۰۸:۵۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

بزم‌ تو را می‌طلبد، آمدم ای جان!

من عودم و از سوختنم نیست رهایی....

 

 

میلادتان مبارک، «نجات»‌ترین آقای دنیا!

صبا
۱۵ اسفند ۰۰ ، ۰۵:۱۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
صبا
۰۵ اسفند ۰۰ ، ۲۲:۳۹

بسم الله الرحمن الرحیم

دلتنگ وطنم... وطنی که بسیار نزدیک است و من... دور دور دورم...

بال‌هایم شکسته‌اند...

پاهایم! مرا تا وطن می‌برید؟... کشان‌کشان مرا می‌رسانید تا وطن؟...

 

 

پ.ن: چشم‌هایم را می‌بندم، در وطن هستم... در میان دست‌های مهربانت... در آغوش نوازشگرت... اشک‌هایم دیگر اشک خجالتند... کاش در وطن ماندنی بودم...

دو کتابی که دارم ویراستاری می‌کنم و نیمه رجب، بدجور هوایی‌ام کرده...

و ماالحیوة الدنیا الا لعب و لهو و للدار الاخرة خیر للذین یتقون.

صبا
۲۸ بهمن ۰۰ ، ۱۴:۵۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
صبا
۲۸ بهمن ۰۰ ، ۰۷:۴۲

بسم الله الرحمن الرحیم

بچه‌ها بزرگ شده‌اند؛

آن‌قدری که برای کارها می‌شود رویشان حساب کرد.

آن‌قدری که خیلی اوقات خودشان اتاقشان را مرتب می‌کنند.

آن‌قدری که خیلی وقت‌ها ظرف‌ها را می‌شویند.

آن‌قدری که برای قسمت‌های زیادی از آشپزی، می‌شود روی کمکشان حساب کرد.

و من هر بار احساس می‌کنم چقدر با همین کارهای کوچکشان، سبک‌بارتر شده‌ام. چقدر خدا را شکر می‌کنم برای بودنشان و برای دیدن این روزها... بسم الله الرحمن الرحیم. الم نشرح لک صدرک. و وضعنا عنک وزرک. الذی انقض ظهرک. و رفعنا لک ذکرک. فان مع العسر یسرا. ان مع العسر یسرا. فاذا فرغت فانصب. و الی ربک فارغب.

صبا
۲۸ بهمن ۰۰ ، ۰۷:۳۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
صبا
۱۹ بهمن ۰۰ ، ۱۸:۴۸
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
صبا
۱۷ بهمن ۰۰ ، ۱۴:۰۳
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
صبا
۱۶ بهمن ۰۰ ، ۰۷:۴۹