یارب از ابر هدایت برسان بارانی...
آقای عاشقانهترین واژههای دنیا... میلادتان مبارک...
من به قدر نفسهایم مدیون واژههای شما هستم....
پ.ن: عیدیام را گرفتم... خواب زیارت دیدم! خواب دیدم خیابانها و کوچهها را پشت سر گذاشتم و وقتی چشمم به گنبد طلایی امام رضا(علیهالسلام) افتاد، وقتی سر گذاشتم روی ستون ورودی حرم آنقدر گریه کردم، آنقدر عمیق و واقعی و از ته دل گریه کردم که همه دلتنگیهایم جایشان را به آرامش دادند... همه ابرهایی که این چند روز در آسمان دلم بودند، آنجا باریدند؛ حتی توی خواب حواسم بود که بچهها و مادرم و عزیزی دیگر کنارم هستند، ولی به هیچکس کاری نداشتم و بیخجالت، بلند بلند گریه میکردم. تمام راهی را که پیاده رفتیم آرام گریستم، آنطوری که فقط شانههایت تکان میخورند؛ ولی وقتی رسیدیم... دیگر هیچ برایم مهم نبود که کسی گریهام را، ضجهام را نبیند و نشنود... کاش بیدار نمیشدم...
زیارتتون قبول. همین خواب دیدنش هم توفیق میخواد بخدا/. خوش به سعادتتون