بسم الله الرحمن الرحیم
هنوز وقتی به آن خط شکستگی روی استخوان ترد و نازکت ( که اگر دکتر نشانم نمیداد متوجهش نمیشدم) نگاه میکنم، قلبم فشرده میشود، دنیا برایم تیره و تار میشود...
.
.
.
جانها به فدای استخوانهای نازنین تنت مولا! که زیر سم اسبها....
بسم الله الرحمن الرحیم
چقدر زمان باید بگذرد تا فراموشم شود آن حالت جانگداز چهرهات را، وقتی هنوز آنقدر به هوش نیامده بودی که بتوانی بر سنگینی پلکهایت غلبه کنی و چشمانت را باز کنی، ولی صدایم را میشنیدی و وقتی لبهای خشکت را به زحمت از هم باز کردی، اولین چیزی که طلب کردی «آب» بود...
.
.
.
حق داشتی رباب! بانوی خانه حسین (ع)! که بعد از شهادت مولایت زیر سایه ننشینی... مگر فراموش میشود قصه عطش پدری که شیرخوار تشنهاش را با تیر سیراب کردند؟! مگر فراموش میشود؟!...
بسم الله الرحمن الرحیم
همسر گفت ضعف میکنی، بیا یک چیزی بخور. دستهایم را ضدعفونی کردم، بسکوییت را از دستش گرفتم. زینبم ناشتا بود، گرسنه بود، بسکوییت میخواست، مگر حالا من میتوانستم چیزی بخورم؟ سرم را گذاشتم روی زانوهایم و گریه کردم... گریه کردم... گریه کردم... هی گفتم لا یوم کیومک یااباعبدالله و گریه کردم... هی یاد امام سجاد علیه السلام افتادم که بعد عاشورا آب و غذا میدیدند گریه میکردند و گریه کردم.
کسی آمد کنارمان و گفت چی شده؟ همسرم که به نظر میرسید حالش دست کمی از من ندارد، گفت بچهمان توی اتاق عمل است. خندید و گفت بابا نگران نباشید، من دکتر هدایتم! سرم را بالا آوردم. خودش بود. گفت الان تمام میشود. من الان پیشش بودم. همسر پرسید عملش باز بود یا بسته؟ گفت بسته و ما هر دو لبخند به لبمان آمد و گفتیم الحمدلله...
آقای دکتر هدایت! خدا از تو راضی باشد، خدا خیر کثیر به تو عطا کند، خدا همه زندگیت را به نور خودش روشن کند. برادرانه کنارمان بودی این روزها... پیش خدای مهربان شهادت میدهم که طبیب خوبی هستی...
بسم الله الرحمن الرحیم
زینب سادات دستش شکسته.
امروز تا داشتم کارهای قبل از روضه را سروسامان میدادم، در حالی که بابایش داشت موهایش را شانه میکرد خوابش برد...
بسم الله الرحمن الرحیم
شما مداحی «یا اباعبدالله الحسین» را یادتان هست؟ همان که قصه غمبار حضرت رقیه سلام الله علیها بود؟ و زمان نوجوانی من جز معروفترین مداحیها بود؟
این چند روزه چندتا مداحی در استاتوسهای واتساپ و این طرف و آن طرف دیدم از مداحی میانسال، که خیلی به دلم نشست، پیگیر شدم ببینم اسمشان چیست تا راحتتر بتوانم صوتهای مطلوبم را جستجو کنم، با کمال تعجب دیدم نریمان پناهی است!
حالا من فکر میکردم نوحه یا اباعبدالله الحسین مال نریمان پناهی است؛ سال دوم دبیرستان که بودم زهرا رضوی یک کاستی به من داده بود از نریمان پناهی که من خیلی دوستش داشتم؛ آنجا که می گفت ای که به عشقت اسیر، خیل بنیآدمند... وسط سرچها رسیدم به وبلاگی که سال نود عکس کاست را به اضافه صوتش برای دانلود گذاشته بودند. عکس کاست دقیقا عکس نریمان پناهی بود در جوانی و همان تصویری که با آن مداحی در ذهن من ثبت شده بود، گرچه موفق به دانلود صوتش نشدهام هنوز.
بعدتر سرچ کردم برای همان نوحه یا اباعبدالله الحسین، فهمیدم کسی به نام یونس حبیبی آن را خواندهاست، دانلودش کردم، آخر این نوحه ولی مداح عوض میشود و به نظرم صدای نریمان پناهی است.
بعدترتر سرچ کردم برای یونس حبیبی که ببینم کیست و آیا واقعا آن مداحی را با نریمان پناهی خوانده یا نه؟
همه اینها را نوشتم که برسم به اینجا:
یونس حبیبی، مداح این نوحه معروف که احتمالا بخش زیادی از ما با آن خاطرهها داریم، اردیبهشت امسال شهید شده است...
همه اینها را نوشتم که بگویم:
به پاس حقی که بر گردنمان دارد، این روزها و شبها دعایش کنیم، برایش فاتحه بخوانیم و در قطرات اشکمان شریکش کنیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
به نظر من قشنگترین اعمال امروز اینه که بشینی سر سجادهات، به امیرالمومنین فکر کنی و اشک شوق بریزی... هی محبت امیرالمومنین تو دلت بجوشه و هی اشک بریزی... هی بگی خدایا! من امیرالمومنین رو دوست دارم و هی اشک بریزی...
عیدتون مبارک...
بسم الله الرحمن الرحیم
تمام شد... پرونده پسرک را از مدرسه ۵ سالهاش گرفتم... مدرسهای که دوستش داشتم ولی دیگر نمیتوانستم بهشان بقدر کافی اعتماد کنم... از مدرسه که آمدم بیرون، بغض کرده بودم... دلم برای همه خوب و بدشان تنگ میشد... مدیر جوان پرسید چرا میخواهید از اینجا بروید؟ بعد از اینکه همه انتقادها و دغدغههایم را گفتم، گفتم من مجموعه شما را دوست دارم و امیدوارم هر روز خبر موفقیتهایتان را بشنوم...
حالا رفتهام مدرسه جدید ثبتنام کنم، می گوید ظرفیتمان پر است و باید بروید آن یکی مدرسه دولتی. جایی که پسرک دوستش ندارد... داشتم فکر میکردم خوب است مجبور باشیم دست از پا درازتر برگردیم همانجا :/
با پسرک صحبت کردم، گفتم سال آینده که مجازی است، مهم این است که معلم بتواند تدریس مجازی خوبی داشته باشد؛ از کجا معلوم که آن مدرسه که نشد، معلمش بهتر باشد از مدرسهای که باید برویم؟! بیا دعا کنیم معلم جایی که هستی، بهترین باشد. گفتم امسال باید خودمان خیلی تلاش کنیم؛ اصل آموزش در خانه است؛ ان شا الله برای پیدا کردن دبیرستان خوب همه همت و تلاشمان را میکنیم.
خدایا! یاریمان کن...