مثل هوای بهار

گاهی آفتاب... گاهی باران... گاهی رنگین‌کمان...

مثل هوای بهار

گاهی آفتاب... گاهی باران... گاهی رنگین‌کمان...

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

آخرین مطالب

  • ۲۲ خرداد ۰۴ ، ۱۵:۳۵ غیبت
  • ۲۱ خرداد ۰۴ ، ۱۴:۱۹ نجوم

بسم الله الرحمن الرحیم

برگشتم به آغوش نوشتن... مثل بچه‌ای که به آغوش مادرش...

روایت این روزها که بر من گذشت را، فرداها جایی برای خواندنش ندارم...

آدم دیگری شده‌ام شاید، چیزهایی به دست آورده‌ام؛ چیزهایی از دست داده‌ام... در «انسان» و بودنش سیر کردم مدتی، و می‌کنم... می‌خوانم، می‌نویسم، کار می‌کنم، سعی می‌کنم به آدم‌ها وصل شوم و امن باشم برایشان و زیباتر از همه، مادری شده‌ام که بچه‌هایش آنقدر بزرگ شده‌اند که می‌شود خانه را بهشان سپرد و صبح رفت و ظهر برگشت و استامبولی‌پلوی خوشمزه ازشان تحویل گرفت...

این روزها، زندگی جریان دارد، از دلتنگی برای کسی توی قلبم یک حفره خالی است، دارم یک بار دیگر رابطه را و عشق را می‌سازم و ...

بی‌قرار اربعینم...

صبا
۲۲ خرداد ۰۳ ، ۲۲:۳۲ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

وقتی مسئول محترم مؤسسه، می‌خواهد بگوید که قیمت را پایین‌تر بگویم، و تأکید می‌کند که ما کارهایمان را به کس دیگری نمی‌دهیم، من از این همه اعتمادی که دارند، شرمنده می‌شوم...

و کم من ثناء جمیل لست اهلا له نشرته...

صبا
۱۵ آذر ۰۲ ، ۱۴:۱۴ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰ نظر
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
صبا
۱۰ آذر ۰۲ ، ۲۱:۲۱
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
صبا
۲۰ آبان ۰۲ ، ۱۹:۰۴
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
صبا
۱۴ آبان ۰۲ ، ۱۳:۴۷

بسم الله الرحمن الرحیم

کاش می‌شد جهان را لحظاتی متوقف کنیم و از نو عاشق شویم...

این همه اضطراب و خستگی که این روزها روی سرم آوار شده، لحظاتی سکوت می‌خواهد، حضور مهربان تو، کلبه‌ای میان جنگل، لیوانی چای، تماشای شرشر باران، و شاید حتی... شرابی تلخ که مردافکن بود زورش...

بیا امیدوار باشیم که امشب و فردا به خیر بگذرد، و دوشنبه که نامش را روز شفا گذاشته‌ام آراممان کند، و قسمتمان باشد خیلی زود، کلبه‌ای میان جنگل و ... یک دم بیاساییم...

دلم برایت تنگ شده...

صبا
۱۳ آبان ۰۲ ، ۱۵:۲۳ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

می‌روم‌ مقنعه‌های سفید شسته‌شده دخترانم را از بالکن بردارم، سرخی شفق توی چشم‌هایم می‌زند و پرتم می‌کند به عکس‌های دیشب غزه... به سرخی آسمان از آتش بمباران‌ها...

گلدانم را وارسی می‌کنم، فلفل‌هایم این‌بار بیشتر درآمده‌اند و دارند بزرگ‌تر می‌شوند، رنگشان هنوز سبز است اما. نمی‌دانم مثل بار قبل قرمز می‌شوند یا نه، بار قبل بزرگ نشدند، آفت زد بهشان و همه را از ریشه کندم. شاخه‌های گوجه‌هایم قد کشیده‌اند، اما هنوز گل نداده‌اند. اصلا قرار بود این گلدان گوجه باشد، این همه فلفل که درآمده، از بذرهایی است که بار قبل داخل خاک مانده بود؛ حالا کل گلدان را گرفته‌اند و باید دنبال چند شاخه گوجه بگردم وسطشان. دو ورقه نازک گوجه را زیر خاک گذاشتم و‌ حالا آن بذرها سبز شده‌اند. جانم فدایش که فرمود و چه کسی جز خدا دانه‌هایتان را می‌رویاند؟ أانتم تزرعونها؟ ام نحن الزارعون...

حالا اما یک جایی از این عالم، زندگی‌ها دارد نابود می‌شود، بذرها دارد می‌سوزد، درخت‌های زیتون آتش گرفته است و جان‌ها، جان‌های شریف کودکان....

چطور می‌توانم بی‌تفاوت باشم... امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء...

صبا
۰۶ آبان ۰۲ ، ۰۷:۴۶ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰ نظر
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
صبا
۰۵ آبان ۰۲ ، ۲۲:۵۶

بسم الله الرحمن الرحیم

خیلی منتظر دوشنبه‌شب هستم... مثلا فرض کن‌ دوشنبه‌ها را روز «شفا» نام بگذاریم؛ صبحش را یک‌جور، شبش را یک‌جور دیگر...

 

صبا
۰۵ آبان ۰۲ ، ۲۲:۳۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

با دو‌‌نفر که اسم یکیشون رو یادش نیست، به هم قول دادن با هم دوست بمونن، تا ابد!

# زینب خانم❤️

صبا
۰۳ مهر ۰۲ ، ۱۲:۴۵ موافقین ۹ مخالفین ۰ ۰ نظر