بسم الله الرحمن الرحیم
حال مادری که دخترش قبول کرده در مهد بماند و او ۲۰ دقیقه برود بیرون و برگردد!
فراغت و سبکبالی این مادر را چه کسی میفهمد؟!
الحمدلله کما هو اهله.
(حالا که نوشتم تا ثبت بشود، این را هم بنویسم که در این روز ریحانه مریض بود و تنها در خانه بود و یک بار زنگ زد با گریه که نمیدانسته دمنوشی گه توی فلاکسش برایش گذاشته بودم داغ است و خورده و زبانش سوخته. بار بعد زنگ زد خرم و شادان که میخواهم کپی بگیرم، مراحل روشن کردن پرینتر را با هم چک کردیم و رفت کپیاش را گرفت. حالا هم زنگ زد که میخواهم ایکسباکس بازی کنم و گفتم کدام کابل را باید کجای تلویزیون وارد کند و رفته تا امتحان کند و اگر نشد دوباره به من زنگ بزند. پس امروز برای من دو تا موفقیت دارد؛ هم ماندن زینب در مهد، هم ماندن ریحانه در خانه بدون غم وغصه بیش از حد و البته شاید هم سهتا، سومیاش اینکه من از گذاشتن ریحانه عذابوجدان ندارم و حال همگیمان خوب است و این یعنی یک گام جلوتر رفتن.)
بسم الله الرحمن الرحیم
کلاسسومیها و کلاسپنجمیها چند روز است سر اینکه کدامشان در نمازخانه وسطی بازی کنند به چالش خوردهاند. دخترها وقتی وارد خانه میشوند سلام میگویند و دوباره به حرفهای خودشان ادامه میدهند. هرکسی نظر همکلاسیهایش را میگوید، گاهی دعوا هم میکنند حتی. امروز عصر اما به این نتیجه رسیدند که خودشان دوتا یک توافقی بکنند و بعد به همکلاسیهایشان اعلام کنند، چون بچهها حرفشان را قبول دارند. قرار شد زنگ نمیدانم چندم، سومیها بازی کنند و زنگ نمیدانم چندم، پنجمیها.
من این گفتگوها را از دور میشنیدم و دلم غنج میرفت از قدرت استدلالشان و مهارت حلمسئلهشان.
چشم بد دور باد...
بعدا اضافه شد:
هنوز دارند بحث میکنند سر اینکه اگر بازی در نمازخانه نوبتی باشد چه تبعاتی دارد. شاید اگر قبلا بود حرص میخوردم، الان ولی خیلی راضیام از این مباحثه که رشدشان را نشانم میدهد.
بسم الله الرحمن الرحیم
۱- اسمش این است که دیروز و امروز در جلسات دانشافزایی مدرسه بچهها بودم، ولی واقعیت این است که همهاش جلسه ذکر و یاد تو بود...
۲- امروز که استاد جلسه با تمام خضوعش، ایستاده بود و با احترام و حالت تضرع با نوای دعای فرج که پخش میشد، همخوانی میکرد، به من فهماند، اگر قرار است معلم باشی و چیزی به کسی یاد بدهی، وقتی اثرگذاری که فقیرترین باشی در محضر غنی مطلق...
۳- همیشه همینجور است... تا یک جایی میدان میدهی که دور بشوم... بعد پیک میفرستی که برم گرداند... ما را با محبتت میکُشی... فضل تو بیش از عدلت، کشته خواهد داد...