۲۸ آذر
بسم الله الرحمن الرحیم
حال مادری که دخترش قبول کرده در مهد بماند و او ۲۰ دقیقه برود بیرون و برگردد!
فراغت و سبکبالی این مادر را چه کسی میفهمد؟!
الحمدلله کما هو اهله.
(حالا که نوشتم تا ثبت بشود، این را هم بنویسم که در این روز ریحانه مریض بود و تنها در خانه بود و یک بار زنگ زد با گریه که نمیدانسته دمنوشی گه توی فلاکسش برایش گذاشته بودم داغ است و خورده و زبانش سوخته. بار بعد زنگ زد خرم و شادان که میخواهم کپی بگیرم، مراحل روشن کردن پرینتر را با هم چک کردیم و رفت کپیاش را گرفت. حالا هم زنگ زد که میخواهم ایکسباکس بازی کنم و گفتم کدام کابل را باید کجای تلویزیون وارد کند و رفته تا امتحان کند و اگر نشد دوباره به من زنگ بزند. پس امروز برای من دو تا موفقیت دارد؛ هم ماندن زینب در مهد، هم ماندن ریحانه در خانه بدون غم وغصه بیش از حد و البته شاید هم سهتا، سومیاش اینکه من از گذاشتن ریحانه عذابوجدان ندارم و حال همگیمان خوب است و این یعنی یک گام جلوتر رفتن.)
اون حس فراغت و سبکبالیت رو من قششششنگ میفهمم و همینطور موفقیتهایی که بهشون رسیدی💪 :))