مررررد
بسم الله الرحمن الرحیم
همسرم از مردهای بهشدت حامی است. از آنها که حواسشان هست ماشین را با باک پر تحویل خانم دهند؛ حواسشان هست روغن و برنج و ژل ماشین ظرفشویی خانه کی تمام میشود و قبل از تمام شدنش، دوباره میخرند؛ از آنها که وقتی خانمشان دارد سریالی را میبیند، همه قسمتهایش را یکجا برایش دانلود میکنند، فایلهایش را مرتب میگذارند داخل یک فولدر و تحویل میدهند؛ از آنها که همه قبضهای خانه را خودشان پرداخت میکنند؛ از آنها که وقتی خانمشان میخواهد برود دیدار پدرش و نگران بچههاست، میگویند سفرت را کوتاه نکن، برو دل سیر آقاجونت را ببین، من نمیگذارم به بچهها بد بگذرد، کمی دلتنگی و سختی کشیدن هم برایشان خوب است؛ از آنها که مراقبند وقتی خانمشان استراحت میکند، بچهها سروصدا نکنند و هزاران مورد دیگر...
مریضی من اما، مراقبتش را شکل و رنگ دیگری داد... انگار به چشم دید که من هم آسیبپذیرم، مریضشدنیام، ضعیفم...
حالا از کارهای خانه سهمی بر دوش دارد؛ حالا وقتی مجبور میشود با ماشین برود سر کار، میگوید تو فقط بچهها را ببر مدرسه، من دو ساعت مرخصی میگیرم زودتر میآیم از مدرسه برشان میدارم، تو دو بار اسنپ نگیری، خسته میشوی از رفت و آمد...
مریضی من، چشمهای مرا هم به مهربانیهایش بیش از قبل باز کرد... ذره ذره مراقبتهایش را دیدم و چقدر احساس امنیت دارم از بودنش، از اینکه در هر کاری، در هر راهی، پشتیبان من است... بیسختگیری، بیشدتعمل، بیمنت، بیچشمداشت...
پ.ن: مراقبتش، از ضعیف دانستن جنس زن نیست؛ از مهربانیاش است و مسئولیتپذیریاش. به وقتش لازم باشد، هلات میدهد توی شکم شیر... تشویقت میکند، تشجیعت میکند و اتفاقا زنش را قوی و مستقل دوست دارد... و برای همین قوی و مستقل بودنش، آغوش امنیت است و کوه حمایت و پشتیبانی...
پ.ن۲: میترسم از خوبیهایش بنویسم... ندیدهام مردی را اینقدر تمام و کمال و میترسم دل زنی بلرزد از خواندن اینها... اما شاید هم کسی بخواند و بهرهای ببرد...
سلام
رابطه زن و شوهر در فرار و نشیب زندگی معانی تازه تر و عمیق تری پیدا میکنه در عمل...
شاید در سالهای اول زندگی بیشتر مسئله وفق در تفاوتها خودش رو نشون بده...اما هر چی زندگی کهنه تر میشه اتفاقات تازه تری در دلها می افته...
و این زیبایی ها رو خدا رقم میزنه...
ان شاالله همسران و همسفران حقیقی بمانید تا بهشت و درجات بهشت...