امکرار ۲
بسم الله الرحمن الرحیم
دیشب امکرار زنگ زد. من مشغول خواباندن بچهها بودم، جواب ندادم.
به همسرجان هم زنگ زد، ایشان هم مشغول نماز بود و جواب نداد.
با خودم گفتم حتما از حرم تماس تصویری گرفته.
بعد از خوابیدن بچهها، رفتم سراغ گوشی؛ دیدم نوشته: سلام. خوبین. آمد کربلا.
منتظر ما بود... میخواست ببینید کربلا هستیم؟!
همسرجان گفت عجیب بامعرفت است؛ اما داغمان را تازه کرد...
راستش... دلم برای جنس مهربانیهای امام و مجاوران امام در اربعین، تنگ شده است...
همسایه مهربان امام، منتظر ما بود و دنبال ما میگشت که پیدایمان کند؛ کی و کجاها امام دنبال ما گشتهاند و پیدایمان نکردهاند؟؟؟!!!
پیدایم کنید امام من؛ لطفا پیدایم کنید... خیلی وقت است گم شدهام؛ آن جاهایی که باید میآمدم، نیامدهام و حالا... خسته و بیقرار، دلتنگ آن آغوشی هستم که بعد از خستگی مشایه، باز بود برای تیمار همه خستگیهای عمرم... دلتنگ سر گذاشتن به دیوار حرم که همه غمها را به طرفةالعینی زائل میکرد... خیلی وقت است گم شدهام؛ لطفا پیدایم کنید...
کی و کجاها امام دنبال ما گشتهاند و پیدایمان نکردهاند؟
😭😭😭
التماس دعا...