پایان
بسم الله الرحمن الرحیم
تمام شد... پرونده پسرک را از مدرسه ۵ سالهاش گرفتم... مدرسهای که دوستش داشتم ولی دیگر نمیتوانستم بهشان بقدر کافی اعتماد کنم... از مدرسه که آمدم بیرون، بغض کرده بودم... دلم برای همه خوب و بدشان تنگ میشد... مدیر جوان پرسید چرا میخواهید از اینجا بروید؟ بعد از اینکه همه انتقادها و دغدغههایم را گفتم، گفتم من مجموعه شما را دوست دارم و امیدوارم هر روز خبر موفقیتهایتان را بشنوم...
حالا رفتهام مدرسه جدید ثبتنام کنم، می گوید ظرفیتمان پر است و باید بروید آن یکی مدرسه دولتی. جایی که پسرک دوستش ندارد... داشتم فکر میکردم خوب است مجبور باشیم دست از پا درازتر برگردیم همانجا :/
با پسرک صحبت کردم، گفتم سال آینده که مجازی است، مهم این است که معلم بتواند تدریس مجازی خوبی داشته باشد؛ از کجا معلوم که آن مدرسه که نشد، معلمش بهتر باشد از مدرسهای که باید برویم؟! بیا دعا کنیم معلم جایی که هستی، بهترین باشد. گفتم امسال باید خودمان خیلی تلاش کنیم؛ اصل آموزش در خانه است؛ ان شا الله برای پیدا کردن دبیرستان خوب همه همت و تلاشمان را میکنیم.
خدایا! یاریمان کن...
چقدر شرایط مدرسهها سخت شده. بیچاره اونایی که امسال سال اول مدرسه رفتنشون بود و شوق و ذوقشون کور میشه