بسم الله الرحمن الرحیم
چند روزه یه بغض نامعلوم دارم... نمیدونم ریشهاش کجاست... فقط میدونم در طول روز، بارها و بارها گوشه چشمامو اشکی میکنه...
بسم الله الرحمن الرحیم
لعنت به آموزش مجازی که مجبوری با دختر کوچولوت بخاطرش تند برخورد کنی و با بغض و اشک بخوابه....
بسم الله الرحمن الرحیم
امشب یه عالمه کار دارم، خونه تا شب به آستانه انفجار میرسه؛ کارای پژوهشی کلاس و مقدمات ارائهام رو باید انجام بدم؛ یه ایمیل مهم هست که باید سر فرصت و با دقت جواب بدم؛ یه داستان هست که دلم میخواد بخونمش و تمومش کنم؛ چند تا پادکست تو لیست انتظار گوش دادن دارم؛ باید با چند نفر در مورد کلاس اولیم صحبت کنم و اگر لازم شد معلوم خصوصی بگیرم براش؛ لباسشویی رو باید راه بندازم چند دور لباس بشوره؛ دلم یه استراحت حسابی هم میخواد... یعنی دلم میخواد همهههه این کارها رو امشب بعد از خواب بچهها، تو خلوت و تنهایی خونه انجام بدم، یه عالمه وقت هم داشته باشم برای یه خواااااب طولااااانی...
یعنی میشه؟!
بعدا نوشت: تازه یادم نبود امشب کلاس هم دارم :/
بعدتر نوشت: کلاسم رو نتونستم شرکت کنم:(
لباس نشستم؛ حتی ظرفا رو تو ماشین نذاشتم؛ ایمیل رو جواب ندادم؛ کارای پژوهشیم مونده؛ چیزی گوش ندادم؛ چیزی نخوندم؛ تنها کاری که کردم اقدام برای کلاس خصوصی کلاس اولیم بود. با اولیم درس خوندم، با سومیم هم؛ ششمیم رو هم نشوندم سر درساش؛ هنوز بیدارن؛ هنوز بیدارم و دارم سعی میکنم به چیزای خوب فکر کنم...