چگونه صبر توانم کرد؟
بسم الله الرحمن الرحیم
ذهنم دچار یک خطای محاسباتی شد؛ به دستم فرمان اشتباه صادر کرد و انگشت شستم به جای اینکه دسته عایق ماهیتابه را بگیرد، کمی پایین تر و بدنه داغ ماهیتابه را گرفت. اول محلش نگذاشتم و به گرفتنش زیر آب سرد اکتفا کردم. ولی کمی بعد سوزشش شروع شد. تا مدتی بعد به طرز وحشتناکی می سوخت و بعد هم تاول کوچکی زد. از عمق وجودم سوزشش را احساس می کردم، انگار از مغز استخوانم شروع می شد، از گوشتم می گذشت و به پوست می رسید و دوباره از اول...
تمام لحظاتی که می سوخت این آیه برایم مجسم و در ذهنم تکرار می شد: کلما نضجت جلودهم بدلنا جلودا غیرها لیذوقوا العذاب... انگار که عذاب جهنم را به چشم می دیدم... بعد یک دفعه یک چیزی درونم شکست؛ یک چیزی درونم فرو ریخت... فهبنی صبرت علی عذابک، فکیف اصبر علی فراقک؟؟؟... یک چیزی از جنس جملات امام متقین در جانم طنین انداخته بود... یک چیز عجیبی که با صدای اذان ظهر پنجشنبه در هم آمیخت...