بسم الله
یکی از غمانگیزترین کارای دنیا، خالی کردن کوله اربعینه...
بسم الله
یکی از غمانگیزترین کارای دنیا، خالی کردن کوله اربعینه...
بسم الله الرحمن الرحیم
یک صبح تاسوعا، به دیوار هیئت تکیه دادهای و به احساست درمورد آدمها فکر میکنی و ناگهان کشف میکنی که حال الانت، شاید استجابت دعایی باشد که از نوجوانی داشتهای و این سالهای اخیر کمتر طلبش میکردی؛ الهی هب لی کمال الانقطاع الیک...
شاید در این مسیری... پس غم چرا... شاد باش و امیدوار و راضی به این مسیر... و بیشتر حواست را جمع کن به مقصد که بریدن است از هرچه غیر اوست...
بسم الله الرحمن الرحیم
دست ما نیست، نامت مستکنندهترین چشیدنی عالم است...
و هر پر کشیدن روح از قفس تن، وقتی به شوق و اشتیاق درمیآید و به چیزی از جنس عظمت وصل میشود، سررشتهاش درمیان دستان شماست؛ گیرم که در جلسه یکشنبه عصر دوره پیشرفته لندمارک باشد...
شب با یاد شما میخوابم و صبح به عشق شما برمیخیزم و وقتی در مسیر شما باشم، فرقی نمیکند کاری که میکنم چقدر کوچک باشد یا چقدر بزرگ...
شام غدیر... وقتی ذکر علی عباده، با یا من ذکره حلو، در آمیخته بود....
بسم الله الرحمن الرحیم
راستش، میخواهم اعتراف کنم که هیچ انگیزهای برای نوشتن ندارم، جز اینکه از اربعین بنویسم؛ شاید بتوانم با کلماتم دلت را ببرم، که امسال مرا هم بخری... غم جا ماندن سال گذشته، اضطراب «چه خواهد شد» امسال، و دلتنگیای که مثل بغض چسبیده به گلویم و رهایم نمیکند برای اینکه دلت را ببرم کافی نیست؟! ... من با مهربانیهای تو خاطره بسیار دارم... ولا تقطعنی عنک و لاتبعدنی منک... حسین...
بسم الله الرحمن الرحیم
برگشتم به آغوش نوشتن... مثل بچهای که به آغوش مادرش...
روایت این روزها که بر من گذشت را، فرداها جایی برای خواندنش ندارم...
آدم دیگری شدهام شاید، چیزهایی به دست آوردهام؛ چیزهایی از دست دادهام... در «انسان» و بودنش سیر کردم مدتی، و میکنم... میخوانم، مینویسم، کار میکنم، سعی میکنم به آدمها وصل شوم و امن باشم برایشان و زیباتر از همه، مادری شدهام که بچههایش آنقدر بزرگ شدهاند که میشود خانه را بهشان سپرد و صبح رفت و ظهر برگشت و استامبولیپلوی خوشمزه ازشان تحویل گرفت...
این روزها، زندگی جریان دارد، از دلتنگی برای کسی توی قلبم یک حفره خالی است، دارم یک بار دیگر رابطه را و عشق را میسازم و ...
بیقرار اربعینم...
بسم الله الرحمن الرحیم
وقتی مسئول محترم مؤسسه، میخواهد بگوید که قیمت را پایینتر بگویم، و تأکید میکند که ما کارهایمان را به کس دیگری نمیدهیم، من از این همه اعتمادی که دارند، شرمنده میشوم...
و کم من ثناء جمیل لست اهلا له نشرته...
بسم الله الرحمن الرحیم
کاش میشد جهان را لحظاتی متوقف کنیم و از نو عاشق شویم...
این همه اضطراب و خستگی که این روزها روی سرم آوار شده، لحظاتی سکوت میخواهد، حضور مهربان تو، کلبهای میان جنگل، لیوانی چای، تماشای شرشر باران، و شاید حتی... شرابی تلخ که مردافکن بود زورش...
بیا امیدوار باشیم که امشب و فردا به خیر بگذرد، و دوشنبه که نامش را روز شفا گذاشتهام آراممان کند، و قسمتمان باشد خیلی زود، کلبهای میان جنگل و ... یک دم بیاساییم...
دلم برایت تنگ شده...