مثل هوای بهار

گاهی آفتاب... گاهی باران... گاهی رنگین‌کمان...

مثل هوای بهار

گاهی آفتاب... گاهی باران... گاهی رنگین‌کمان...

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

  • ۰۶ آبان ۰۲ ، ۰۷:۴۶ غزه
  • ۰۵ آبان ۰۲ ، ۲۲:۵۶ حاصل

individual

شنبه, ۶ مهر ۱۳۹۸، ۰۱:۱۰ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

ساعت ١٢:٤٧ نیمه شب است. دارم میان وعده فردایشان را آماده می کنم؛ برای سه تا ظرف انار تاج خروسی درست می کنم؛ بادامها را بین سه تا ظرف تقسیم می کنم؛ سه تا نارنگی می شورم و سرشان را با چاقو کمی جدا می کنم؛ یواشکی برای علی بسکوییت می گذارم چون فقط مدرسه دخترها بسکوییت را ممنوع کرده و برنامه غذایی داده. ظرفهای هرکدامشان را میگذارم توی پاکت مخصوص توی کیفشان و همزمان سعی می کنم بخاطر بیاورم آخرین تصمیم زهرا برای لقمه صبحانه اش چه بود؟ آیا قرار شد مثل ریحانه طبق برنامه مدرسه تخم مرغ آب پز ببرد یا نان و پنیر و کنجد برشته را جایگزین کند؟ یادم نمی آید. با خودم فکر می کنم باید برایشان توضیح بدهم لازم نیست حتما لقمه ها و میوه هایشان را مثل هم انتخاب کنند؛ هر کدامشان باید طبق میل و سلیقه خودش تصمیم بگیرد.

یادم می افتد به ربکا. آن شبی که جک دیروقت به خانه آمد و ربکا گفت که دارد برای سه نفر صبحانه inidvidual درست می کند و چه می کند و چه می کند تا نمره شان از ١٠، ٩ بشود. گفت که نمی گذارد جک خرابش کند. گفت که be man and fix it. و جک فردا صبح گفت که سعی میکند نمره اش برای بچه ها ١١ و برای او ١٢ باشد. 

چقدر این صحنه و این اتفاق تاثیرگذار بود.

حالا من داشتم سه تا میان وعده individual درست می کردم...

اما فقط این نبود...

آخرین کار قبل از خاموش کردن چراغ آشپزخانه، درست کردن دوتا لقمه نان و پنیر بود و گذاشتن یک کاغذ یادداشت صورتی کنارشان و گذاشتن توی کیف مردی که فردا میرفت کیلومترها دورتر تا نان حلال بیاورد سر سفره ما... نان حلال بیاورد برای سفر اربعین... نان حلال بیاورد برای سه تا دانش آموز خانه اش و شیرین عسل نوپای زندگیش...

۹۸/۰۷/۰۶ موافقین ۳ مخالفین ۰
صبا

نظرات  (۳)

۰۶ مهر ۹۸ ، ۰۶:۲۸ آقای مهربان

سلام

اگه "جهاد المرات" و ارزش کار زن توی خونه رو هم نگاه نکنیم، نمیدونید این کارا چقدر برای مرد لذت داره.

شایدم میدونید که دارید میکنید :)

ان شاء الله پنج نفری قسمتتون بشه و نفر  ششم رو هم از حضرات بگیرید و بر گردید :)

پاسخ:
سلام
بعد از چند روز دوباره این کامنت رو خوندم و متوجه خطای خط آخر شدم؛ ما الان شش نفر هستیم الحمدلله!
۰۹ مهر ۹۸ ، ۱۷:۵۹ آقای مهربان

:)

من توجهم رفت سمت سه دانش آموز و متوجه شیرین عسل نشدم :)

خدا همه تون رو برای خودش حفظ کنه

پس ان شاء الله شش نفری قسمتتون بشه. مکرر در مکرر

خیلی لطیف و قشنگ

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">